جدول جو
جدول جو

معنی آل زیاد - جستجوی لغت در جدول جو

آل زیاد
(لِ)
اولاد زیاد بن ابیه که معاویه بن ابی سفیان او را بپدر خویش ابوسفیان ملحق ساخت، و در دواوین و انساب، او و فرزندانش را بقریش منسوب کردند. و عبیدالله زیاد، حسین بن علی علیه السلام را بامر یزید در کربلا بشهادت رسانید:
کربلا چون مقام و منزل ساخت
تا که آل زیاد بر وی تاخت.
سنائی.
کرده آل زیاد و شمر لعین
ابتذال چنین بتر بر دین.
سنائی.
آل مروان و آل سفله زیاد
که نرفتند جز براه عناد.
سنائی.
و مهدی عباسی در 159 ه. ق. نسب آنان رابگردانید و بمردی موسوم به عبید رومی از ثقیف نسب کرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لِ)
سلسله ای از ملوک و امرای ایرانی نژاد در گرگان، از سال 316 تا 434 ه. ق. مؤسس این سلسله مرداویج (مرداویز) بن زیار که خود را از اعقاب پادشاهان قدیم میشمرد در جرجان علم استقلال برافراشت و اصفهان و همدان را نیز بحیطۀ تصرف آورد و در سالهای 316 تا319 ایران غربی را تا حوالی حلوان مسخر کرد. آل بویه نخست در خدمت او بودند و علی بن بویه از دست او حکومت کرج داشت. مرداویج صورهً فرمان خلفای عباسی را گردن نهاده بود و برادر او وشمگیر بن زیار نسبت به سامانیان نیز اظهار انقیاد میکرد. پس از آنکه آل بویه به سال 320 استقلال یافتند اقتدار زیاریان بجرجان و طبرستان محدود شد، و این سلسله را غزنویان منقرض کردند.
مردوایج بن زیار (316-323) ، ابومنصور بن وشمگیر ملقب بظهیرالدوله (323-356) ، بیستون (356-366) ، شمس المعالی قابوس معروفترین افراد این سلسله (366-403) ، انوشیروان (دارا؟) (420-434)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِزِ)
عصیده. (المرصع). نوعی از حلوا
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ زِ)
اشجعیه... از زنان صحابی بوده و حدیثی از وی روایت شده است. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 235 شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
آنچه در آخر بازی نرد حریف غالب را از اعداد مطلوب زایدافتد، یعنی این کس را برای بردن بازی چهار عدد مطلوب است و بر کعبتین شش خال ظاهر شدند از آنجمله چهار خانه را به مهره گرفته دو عدد زائد را فروگذاشت. پس این دو عدد فروگذاشته شده را که از حاجت زائد بودند خال زیاد گویند، و در سراج اللغات نوشته که ’زیاد’ نام یکی از بازیهای نرد است مأخوذ از معنی لفظ عربی چرا که در بازی مذکور در هر نقش یک خال زائد کرده اند و آن را خال زیاد گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مجموعه ی اولاد و احفاد مرداویج زیاری که مطابق، ۱۶ (هـق) بر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی